روزگار شیرین – نازیلا نوبهاری

:: نویسنده: :: تاریخ انتشار :

“روزگار شیرین” به مناسبت هفته کودک

یادداشتی به قلم  نازیلانوبهاری (نویسنده، شاعر و نویسنده کتاب کودک)

 

یادداشتی به قلم  نازیلانوبهاری (نویسنده، شاعر و نویسنده کتاب کودک)

عصرها همین که نور خورشید مهربان می شد و به ناز بر تیغه ی پشت بامها می تابید سر و کله ی بچه های محل یکی یکی پیدا می شد.

کوچه جان می گرفت و صدای خنده و سر و صدا از درز در و پنجره می پیچید توی حیاط خانه ها… آنها که جا مانده بودند و با چشم غره های پدر و مادرها خودشان را به خواب زده بودند، آهسته و پاورچین، یواشکی از آستانه ی در اتاق بیرون می زدند و خودشان را می رساندند به قافله ی بازی و هیجان توی کوچه.

بالا بلندی، گرگم به هوا، دست رشته، وسطی، هفت سنگ، لی لی و یه قل دو قل… با سر و روی خاکی دنبال هم دویدن و گاهی زمین خوردن و دوباره بلند شدن، قهرهای پر سوز و گداز که همیشه آخرش به آشتی و خنده و لودگی ختم می شد.

آن روزها کینه ای در دل ها نبود هر چه بود سادگی بود و مهربانی، تنها صفای کودکی بود و خنده های از ته دل!

یاد آن روزگار شیرین بخیر…

 

حالا سال های زیادی ست که دلم برای آن روزها تنگ می شود. هر سال که می گذرد خاطرات دور و دورتر می شوند و من، برای روزهای خوبِ پر از خنده و هیاهو، آن روزهای خوشِ آسوده خیالی دل تنگ ترم!

افسوس که حالا در سلول های انفرادیِ فضای مجازی، پشتِ میله های سرد و سختِ تکنولوژی خودمان را در بند کشیده ایم. پای تلویزیون و شبکه های رنگ و وارنگ سست و بی رمق زمان را می کشیم… ناخن می جویم، آمار مبتلایان به کرونا را رصد می کنیم، قرص اعصاب می خوریم و انگار کسی از صبح تا غروب بی وقفه در دلمان رخت می شوید و وِردِ حول و ولا می خواند و ما وسط این اوضاع نابسامان و پر تشویش در التهاب و نگرانی برای رسیدن به روزهای در راه مانده، با غفلت کودکان را بزرگ می کنیم. آنها را همراه خود به گرداب گوشی های موبایل و تبلت و اخبار جنگ و مرگ و نوسان بازار ارز کشاندیم و درست مقابل نگاه معصوم آنان انگشت حیرت به دهان گزیده ایم!

کاش دوباره مجالی برای شادی بیابیم و گل لبخند را بر لبانشان بنشانیم. دنیای ما بدون لبخند کودکانمان هیچ معنایی ندارد! زندگی در صدای قهقه ی آنهاست که رنگ شادی به خود می گیرد و روح مان را جلا می دهد‌.

کاش دوباره همه با هم از ته دل بخندیم، برای کودکانمان شعر بخوانیم، برایشان قصه بگوییم، در کنار هم نقاشی بکشیم، توی حیاط خانه هفت سنگ بازی کنیم و باز صدای شکستن گاه و بی گاه پنجره ی همسایه را بشنویم… شیشه بُر به خانه بیاوریم، جبران اشتباه و عذرخواهی کردن را به بچه هایمان یاد بدهیم. در کنار آنها روی پشت بامها بادبادک آرزوهایمان را به باد بسپاریم و رقص رؤیاهایمان را با کودکانمان در افق های نزدیک به تماشا بنشینیم.

کاش در کنارشان با هم کاردستی درست کنیم. خانه ای بسازیم پر از رنگ. پر از دوست داشتن، نگاه، توجه، لبخند، همدلی، نوازش، نجواهای پرمعنای زندگی بخش.

 

آشنایی بیشتر با نازیلا نوبهاری …

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *